من همون...
من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجها
قامتم یه بستر..
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه
حس عاشقی همینهههههههههههههههههههه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذاشتی
رفتی با قایق عشقت روی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقته مردن باز سراغت رو میگیره ....
عشق یعنی ... همون سلام اول.
عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.
عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.
عشق یعنی ... به هزار زبون بهش بگی دوستت دارم .
عشق یعنی ... انفجار احساسات.
عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری.
عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.
عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.
عشق یعنی ... ترو ببخشه و یه فرست دیگه بهت بده.
عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم
عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان
عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که مواظب هیکلت باشه
عشق یعنی ... مایه قوت قلب
عشق یعنی ... شادی و نشاط
عشق یعنی ... کسی که دلتو می بره
عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری.
عشق یعنی ... غذا رو شریکی خوردن.
عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.
عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.
عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.
عشق یعنی ... هر روز به بهونه ای جشن گرفتن.
عشق یعنی ... در موفقیت هم شریک بودن.
عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره.
عشق یعنی ... عکس عشقت یه جایی جلوی شماته.
عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.
عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمی زنه.
عشق یعنی ... وحشتی از بودن با اون نداری.
عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.
عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.
عشق یعنی ... یه کیک خونگی برای روز تولدش.
عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.
عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.
عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.
عشق یعنی ... گرفتن یه پرستار برای بچه .
عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.
عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.
عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.
عشق یعنی ... با هم تاب خوردن.
عشق یعنی ... چیزی که کمک می کنه تا دل شکسته رو دوباره درمون کنی.
عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.
عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.
عشق یعنی ... یکی همیشه با یه کادو و هدیه کوچولو بیاد.
عشق یعنی ... بعضی وقتا بی حوصله شدن.
عشق یعنی ... روی هم اسمای قشنگ گذاشتن.
عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای روی زمین می کنه.
عشق یعنی ... اولین کسی که زنگ میزنه ببینه تو رسیدی خونه یا نه.
عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو خاموش کردن و با هم به گشت و گذار رفتن.
عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.
عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها.
سلام دوستای گلم 26 روز مرد تفلد دایی منههههههههههههههههههههههههه
دایی تفلدت مبارککککککککککککک
ایشاا... خودم یه دخترخوبا برات میگیرم مثل..................
تفلدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارررررررررررررررررررررررررکککککککککککک
دوستت می دارم،دوستم داشته باش
عمق احساس مرا،تو بدانی ای کاش
دوستت می دارم،از خودم بیشترت
خویش می دانمت از،هر کسی خویش تَرَت
تو به من نزدیکی،بیشتر از هر کس
به من از من حتّی،به من از خون و نفس
نازُکای تن تو،مثل پیچک به تنم
پیچد و حیرانم،که تویی یا که منم
دستهایت چو مرا،می فشارند به خویش
از خدا می گذرم،از خدا حتّی بیش
به خدا می ترسم،نکند خواب است این
که تنش نرم و زلال تر ازآب است این
گر طبیبی تو که کاش،کاش بیمار شوم
گر تو خوابی،نکند،زود بیدار شوم
گر بهشتی باشد،سرزمین تن توست
همه بستان بهشت،یک گل دامن توست
اون لحظه ای که عطر تو می پیچه تو باغ تنم
اون لحظه ای که اسم تو ، تو سینه فریاد میزنم
اون لحظه رها شدن از حال و روز خویشتنم
زنده میشم با دیدنت وقتی که میری میشکنم
قلبی که با تو میزنه تو سینه داغونش نکن
چشمی که چشم براهته بیهوده گریونش نکن
اشکای دونه دونمو سیلاب بارونش نکن
این دل عاشق منو بی سر و سامونش نکن
تا وقتی قلب عاشقم بخاطر تو میزنه
طلسم تنهایی من با دستای تو میشکنه
گاهی آدم باید با صدای بلند با خودش حرف بزند. از کسی بگوید که:
بلد است همیشه دوستت داشته باشد.
از کسی که بلد است هیچ وقت تنهایت نگذارد.
از کسی که بلد است جوری نگاهت کند که قلبت بلرزد.
از کسی که میتواند "عزیزم" را جوری بگوید که با شنیدنش بفهمی که تا به حال اصلا عزیز کسی نبوده ای.
از کسی که جملات و لحن کلامش میتواند دلت را بلرزاند حتی اگر به اندازهٔ همهٔ عالم از دستش دلخور باشی.
از کسی که چشمهایش میتوانند ساعتها برایت ترانه بخوانند.
از کسی که وقتی کنارت قدم برمیدارد دوست داری به بازوانش بیاویزی و از آرامش وجودش جدا نشوی.
از کسی که مطمئنی هیچ وقت غیر از دوست واژهای دیگر را در زندگیت توصیف نخواهد کرد و هیچ گاه زمانی نمی رسد که بگوید برو، چون دیگر بین من و تو چیزی نیست. اصلا نمیشود. باور کن، حتی تصورش هم مسخره است.
از کسی که همیشه هست نه آنقدر دور که فراموشش کنی، نه آنقدر نزدیک که نبینیش.
آری آدم باید گاهی اینها را با صدای بلند برای خودش بگوید تا باز هم به زندگی دلگرم شود