روبروم بود ..... بغض ، تو گلوم بود

اگه می گفتم تموم بود

.

.

رفت و رفتم

هیچی نگفتم

فقط از دلم شنفتم :

که خودش بود ، نیمه پنهون ......

.

.

فرصت گفتنی ها چه رفت آسون

.

.

خود من بود ..... من  ̗ من بود

وصله جور ، دل و پاره تن بود

.

.

بشکنه دستم

ولی

ناخواسته گلدون شکستم

نتونستم بگمش : یه عمر  ̗ که خالی و خسته م

زبون بند اومد و

بخت بد و ...... هرچی که بودش

دست بدست داد که ندونم و نتونم و نگم

سینه م  به نفس نفس داد

همچی جور شد

که ناجور بشه

من هیچ جور نتونم

بگمش : لرزید دلم ......عاشق شدم ...... لال شد زبونم ......

بگمش : لرزید دلم ..... عاشق شدم

........ دیوونه و لال شد زبونم



نظرات شما عزیزان:

parham
ساعت15:30---3 تير 1390
با سلام
وبلاگ " پرواز به سوي آزادي " به روز شد
با افتخار دعوتيد.


pooya
ساعت1:11---30 خرداد 1390
سلام این مطلب خیلی قشنگ بود خیلی عالیه موفق باشید واقعا عالیه

سعید
ساعت0:08---29 خرداد 1390
خیلی اهل عاشقی و عشق بازی نیستم.... ولی عکسهای جالبی داری...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاريخ شنبه 28 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:42 نويسنده mahsa |